من و ماه و جادّه ای تاریک. این تمام چیزی بود که می شد گفت. خب البته صدای غریب زنی هم بود که هر چه بیشتر من را از پیرامونم جدا می کرد.
بعد از آن فقط سکوت بود. سکوت بود. جادّه ای و چراغ هایی زرد و رویایی که به یک تراس در خانه ای روی یک بلندی ِ اتوبوس آبی...
ما را در سایت اتوبوس آبی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : aotobousabee3 بازدید : 86 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1396 ساعت: 1:20